من هم مثل پدرم
دعـا میکنم دعای فرزندم اجـابت شود
و دعای فرزندش
و فرزند فرزندش و...
آن گاه که میگویند:
«بابی انت و امی یا اباعبدالله(ع)»
نوشته: علی اکبر بقایی
عکس: #عکاس_نسل_سومی
#موبوگرافی
____________________
پ.ن:
اینجا شلمچه است..
خاک اینجا بوی یاس میدهد
مادرانه های یاس هنوز هم ادامه دارد
ﺷﮑﻮﻩ ﻋﺰﺕ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﮎ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﻓﻼﮎ ﺍﺳﺖ
ﺣـﺮﯾﻢ ﺁﯾﻪ ﻧﻔﯽ ﺳـﺒﯿﻞ* ﺍﯾﻦ ﺧﺎﮎ ﺍﺳﺖ
شعر: محمدمهدی سیار
عکس: #عکاس_نسل_سومی
___________________
پ.ن:
*ﻭَ ﻟَﻦْ ﯾَﺠْﻌَﻞَ ﺍَﻟﻠّﻪُ ﻟِﻠْﮑﺎﻓِﺮِﯾﻦَ ﻋَﻠَﻰ ﺍَﻟْﻤُﺆْﻣِﻨِﯿﻦَ ﺳَﺒِﯿﻼً ﴿اﻟﻨﺴﺎﺀ، ۱۴۱﴾
ﻭ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﺮﮔﺰ ﮐﺎﻓﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺗﺴﻠّﻄﯽ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
خون شهدا ضامن حیات جمهوری اسلامی ایران
بوی کاغذ، پولِ تو جیبی
زمانی تمام پولهای توجیبی ام صرف خرید کتابهایی میشد که روزی رویای خواندنشان را در سر میپروراندم.
وقتی میگویم تمام پولهای توجیبی یعنی دقیقا تمام پولهای توجیبی.
وقتی بدون توجه به قیمت روی جلد تا پای صندوق پایین پله ها پیش میرفتم، کافی نبودن پول توجیبی
مرا میان برزخ انتخاب میگذاشت.
و حالا..
شاید آنقدر مجازی مطالعه میکنم که میترسم بوی کاغذ کتابهای قفسه کتابفروشی جزء نوستالژی ام شود.
و من میخواهم دوباره تمام جیبم کتاب شود تا باز حس برزخ انتخاب را حس کنم.
پ.ن: با تلنگری از " مطالعه باید مجازی نباشد"
یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین
اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة
پ.ن (1): ان شاءالله کربلا قسمت همه محبّان آقام امام حسین(ع)..
خدایا اجلم رو تا زیارت آقام به تاخیر بنداز.. الهی آمین!
پ.ن (2): فَتَقَبَّل مِنّا هَذا القَلیل
یا قَدیمَ الاحسـان بِحقّ الحُسَـین
و در عرفات آدم دستهای خالی خود را در مسیر نامهای مقدس بالا گرفت، و چون پنجمین آن را گفت دستهایش را لبریز از اجابت پایین آورد در حالی که اشکش جاری و قلبش خاشع گردید.
"بحارالانوار، جلد44، ص245 "
پ.ن: فتقبّل منّا هَذا القَـلیل
همین مطلب را در عمـارنامه مشاهده کنید...>>>
جـان و تن در ره ِولایتِ عشـق
می دهم، شهـیدانه می نویسم: تو
پ.ن: در پی پیشنهاد نویسنده وبلاگ اسلام ناب محمّدی(ص)
شهـادت روزیتان!
این مطلب را در عمـارنامه مشاهده کنید... >>>
بابا خون داد.
راه قدس از کربلا می گذرد.
درد نوشت: آقا سید مرتضی: وقت آن رسيده است كه يك بار ديگر نشانه‌ي تحقق وعده هاي الهي را در آنچه مي‌گذرد ببينيم و با يقينِ بيش‌تر پاي در راهي نهيم كه از كربلا به سوي قدس مي‌رود.
این مطلب را در عمـارنامه مشاهده کنید...>>>
شهـادت
چه روایت زیبایی است شهـادت ..
هر شهـید بهانه ای است برای آغاز روایتی دیگـر..
روایتی از جنس خون؛ روایتی از جنس خـدا..
روایتی که خونبهایش تنهــا خـداست.
د.ن: آقا سید مرتضی! دلم میخواست دیروز را صدای آسمانی تو روایت میکرد..
دلم میخواست دیروز را تو فتـح میکردی..
دلم میخواست یک بار دیگر میخواندی این عاشقانه ات را؛
«اي شهيد! اي آن كه بر كرانه ی ازلي و ابدي وجود بر نشسته اي، دستي برآر و ما قبرستان نشينانِ عاداتِ سخيف را نيز از اين منجلاب بيرون كش...»
این مطلب را در عمــارنامه بخوانید...>>>
رو در کلاس اوّل، آن جمله را عوض کن؛